چگونگی پیدایش کتاب نهج البلاغه
بسم الله الرحمن الرحیم
سید رضی این چنین می گوید:
چگونگى پیدایش کتاب نهج البلاغه
در آغاز جوانى و طراوت زندگى، دست به تألیف کتابى در «خصائص و ویژگى هاى ائمّه علیهم السّلام» زدم که مشتمل بر خبرهاى جالب و سخنان برجسته آنها بود.
انگیزه این عمل را در آغاز آن کتاب یاد آور شدم و آن را آغاز سخن قرار دادهام.
پس از گرد آوردن خصائص امیر مؤمنان علیه السّلام مشکلات و حوادث روزگار مرا از اتمام بقیّه کتاب، باز داشت.
من آن کتاب را مبوّب نموده و به فصلهاى مختلفى تقسیم کرده بودم در پایان آن، فصلى که متضمّن سخنان جالب امام علیه السّلام از سخنان کوتاه در مواعظ، حکم، امثال و آداب- «نه خطبههاى طولانى و نه نامههاى گسترده»- آورده شد.
برخى از دوستان آن را جالب و شگفت انگیز، از جنبههاى گوناگون دانستند، و از من خواستند کتابى تألیف کنم که سخنان برگزیده امیر مؤمنان علیه السّلام در جمیع فنون و بخشهاى مختلف، از خطبهها، نامهها، مواعظ و ادب در آن گرد آید، زیرا مىدانستند این کتاب متضمّن شگفتىهاى بلاغت و نمونههاى ارزنده فصاحت و جواهر سخنان عرب و نکات درخشان از سخنان دینى و دنیوى خواهد بود که در هیچ کتابى جمع آورى نشده و در هیچ نوشتهاى تمام جوانب آن گرد آورى نگردیده است
زیرا امیر مؤمنان منشأ فصاحت و منبع بلاغت و پدید آورنده آن است، مکنونات بلاغت بوسیله او آشکار گردیده، و قوانین و اصول آن از او گرفته شده است،تمام خطباء و سخنرانان به او اقتداء نموده و همه واعظان بلیغ از سخن او استمداد جستهاند.
با این همه، او همیشه پیشرو است آنها دنباله رو، او مقدّم است آنها مؤخّر، زیرا سخن او کلامى است که آثار علم الهى، و بوى عطر سخن پیامبر را به همراه دارد.
از این رو خواسته دوستان را اجابت کردم و این کار را شروع کرده، و در حالى که یقین داشتم سود و نفع معنوى آن بسیار است، و به زودى همه جا را تحت سیطره خود قرار خواهد داد و أجر آن ذخیره آخرت خواهد بود.
منظورم این بود که علاوه بر فضائل بى شمار دیگر، بزرگى قدر، و شخصیّت امیر مؤمنان را از این نظر روشن سازم که:
امام على علیه السّلام تنها فردى است که از میان تمام گذشتگانى که سخنى از آنها به جا مانده، به آخرین مرحله فصاحت و بلاغت رسیده و گفتار او اقیانوسى است بیکرانه، که سخن هیچ بلیغی به پایه آن نخواهد رسید.
خواستم در افتخار کردن به امام علیه السّلام به قول شاعر معروف «فرزدق» متمثّل شوم
(که در مورد افتخار به پدران خود به شخصى به نام «جریر» خطاب مىکند).
اولئک آبائی فجئنی بمثلهم اذا جمعتنا یا جریر المجامع
(اى جریر اینها پدران و نیاکان منند اگر مىتوانى در آن هنگام که در مجمعى گرد آمدیم همانند آنها را براى خود بر شمار.)
سخنان آن حضرت بر مدار سه اصل مىچرخد: اوّل- خطبهها و اوامر دوّم- نامه ها و رسائل سوّم- کلمات حکمت آمیز و مواعظ تصمیم گرفتم ابتداء خطبه ها، پس از آن نامه ها، و سپس کلمات حکمت آمیز جالب آن حضرت را جمع کنم.
سپس به هر کدام از آنها بابى را اختصاص دادم و صفحاتى ویژه آن گردانیدم تا مقدّمهاى باشد براى به دست آوردن آنچه که به آن دسترسى ندارم (و ممکن است) در آینده به آن برسم.
و هر گاه سخنى از آن حضرت در مورد بحث و مناظره، یا پاسخ سؤال، و یا منظور دیگرى بود که به آن دست یافتم ولى جزء هیچ یک از این سه بخش نبود، آن را در مناسبترین و نزدیکترین بخش قرار دادم.
اگر در میان آنچه برگزیدهام فصول غیر منظّم و سخنان غیر مرتّبى آمده، به خاطر آن است که من نکتهها و جملات درخشان آن حضرت را جمع مىکنم و منظورم حفظ تمام پیوندها و ارتباطات کلامى نیست.
از شگفتىهاى سخنان امام علیه السّلام که او خود در این زمینه تنها است و شریک و همتایى در آنها ندارد، این است که:
سخن آن حضرت را که در باره زهد و مواعظ است هر گاه کسى تأمّل کند و خود را از این جهت بیگانه دارد که این سخن شخصى عظیم القدر و نافذ الامر است که همه در برابر او سر فرود مىآورند شک و تردید نخواهد کرد که گوینده این سخن کسى است که جز در وادى زهد و پارسایى قدم نگذاشته و هیچ اشتغالى بجز عبادت نداشته است. و یقین مىکند که این سخن از کسى است که در گوشه خانهاى تنها
و دور از اجتماع یا در یکى از غارها قرار گرفته که جز صداى خودش را نمىشنود و غیر خویش دیگرى را نمىبیند، و همواره مشغول عبادت مىباشد.
و هیچ گاه نمىتواند باور کند که این سخن کسى است که به هنگام جنگ در دریاى لشکر دشمن فرو مىرفت
و پهلوانان و جنگجویان نیرومند را بر زمین مىافکند. و او با این حال یکى از زهّاد و یکى از افراد صالح و پاک و نمونه اى است که نظیر ندارد.
این است فضائل عجیب و شگفتىزا و ویژگى لطیف او که جمع میان اضداد کرده است.
بسیار مىشد که من در این باره با برادران مذاکره مىکردم و شگفتى آنها را از این ویژگى خاصّ امام علیه السّلام بر مىانگیختم و راستى این
خود جاى عبرت و شایسته اندیشه و فکر است.
اگر در اثناء سخنان انتخاب شده لفظ مردّد و یا معنى مکرّرى آمده است، عذر من در این باره این است که در روایات مربوط به سخنان امام علیه السّلام اختلاف است: گاهى سخنى را در روایتى یافتم و همان طور که بوده آن را نقل کرده ام. سپس روایت دیگرى در همان موضوع به دستم رسیده که با روایت قبل یکسان نبوده، امّا به خاطر مطالب بیشترى که داشته، و یا به خاطر لفظ جالبترى که در آن به کار رفته، لازم بود آن را نیز بیاورم. این نیز ممکن است بر اثر سهو و نسیان نه از روى عمد دوباره آورده شده است.
با این حال ادّعا نمىکنم که من به همه جوانب سخنان امام علیه السّلام به طورى احاطه پیدا کردهام که هیچ کدام از سخنان او از دستم نرفته است، بلکه بعید نمىدانم که آنچه نیافتهام بیش از آن باشد که یافتهام، و آنچه در اختیارم قرار گرفته کمتر از آنچه به دستم نیامده باشد.
اما وظیفه من غیر از تلاش و کوشش و سعى فراوان براى یافتن این گم شده نیست،
و از خدا مىخواهم در این امر مرا راهنمایى کند. بعد از تمام شدن کتاب چنین دیدم که نامش را «نهج البلاغه» بگذارم زیرا این کتاب درهاى بلاغت را به روى بیننده مىگشاید، و خواسته هایش را به او نزدیک مىسازد. این کتاب هم مورد نیاز دانشمند و عالم، و هم دانشجو و متعلّم است، و هم خواسته شخص بلیغ و زاهد در آن یافت مىشود. در بین کلمات امام علیه السّلام سخنان شگفت انگیزى در مورد توحید، عدل
و تنزیه خداوند از شباهت به خلق مىبینم که تشنگان را سیراب کرده،
و پرده ها را از روى تاریکى شبهات بر مىگیرد.
از خداوند بزرگ توفیق و نگهدارى از لغزش را خواستارم، و نیز مىخواهم که به من در این راه مقاومت و یارى بخشد
و از خطاى فکر پیش از خطاى زبان، و از خطاى سخن، پیش از لغزش قدم، به او پناه مىبرم. او مرا کفایت مىکند و بهترین حافظ و یاور است.
سنه 400 هجرى الشّریف الرّضیّ «ابو الحسن محمد بن حسین الطاهر ذو المناقب»
ترجمه نهج البلاغه(دشتى)، صفحه ى 33
انس با نهج البلاغه امیربیان امیرالمومنین علیه السلام در این کانال